سبک زندگی

روند شناخت خود از طریق داستان نویسی

روند شناخت خود از طریق داستان نویسی

Sara Rahimi

آیا تا بحال به این فکر کرده اید که یک داستان کوتاه از زندگی خود بنویسید؟
اگر داستان شما نوشته شود ،این داستان غم انگیزخواهد بود یا الهام بخش؟
آیا شما دراین داستان یک قهرمان هستید یایک قربانی؟

وقتی ما به زندگیمان نگاه می کنیم بلافاصله یکسری خاطرات برای ما یادآوری می شوند و مغز ما به این خاطرات معنا می دهد و آنها را تبدیل به یکسری داستان منسجم می کند. چراکه مغزما مثل یک ماشین “معنا-ساز” عمل می کند. ما فقط دنیا را مشاهده نمی کنیم بلکه به اتفاقاتی که می افتد معنا می دهیم. ما می توانیم از طرق خودشناسی معنای تازه ای برای داستان های گذشته ، حال و آینده مان پیدا کنیم. یکی از این روش ها نوشتن وداستان سرایی می باشد. بازنویسی داستان زندگی تان باعث بهبود سلامت جسم وروح و رشد شخصیتی شما می شود.

۱- قدم اول :

بجای “من” از ضمیر سوم شخص مفرد “او” یا یک اسم مستعار استفاده کنید.
همه ما ناخواسته به داستانهای خود وابسته هستیم. این روش به شما اجازه می دهد که از داستان تان فاصله بگیرید وبه آن به چشم یک نظاره گر بی طرف نگاه کنید. به عبارت دیگر بااستفاده از اسم مستعار شما از داستان خود خارج می شوید وبا دید متفاوتی به داستان نگاه می کنید. یک دید بیرونی که اساسا به داستان وابستگی ندارد.

۲- قدم دوم :

شخصیت اصلی یا قهرمان داستان را به تصویر بکشید.
برای شروع بهتر است قهرمان داستان را درچند جمله تعریف کنید. این قهرمان چندساله است؟ چه شغلی دارد؟ متاهل است یا مجرد؟ کجا زندگی می کنید؟ چه کودکی داشته واین کودکی چطور زندگی این شخص را تحت تاثیر قرار داده؟ نقاط قوت وضعف این شخصیت چیست؟ این شخصیت چه هدف یا اهدافی را در زندگی دنبال می کند؟ چه عواملی درزندگی این شخصیت مانع رسیدن به اهدافش می شود؟ چه اتفاقی خواهد افتاد اگر این قهرمان داستان به اهدافش نرسد؟ فراموش نکنید که تمام جوابها با ضمیر سوم شخص مفرد یا اسم مستعار نوشته شوند.

۳- قدم سوم :

شرح حال زندگی و شرایط فعلی خودرا به تصویر بکشید.
برای این قسمت فقط روی اتفاقات زمان حال تمرکز کنید. یک خلاصه کوتاه از وقایع و اتفاقات چندماه گذشته یا یکسال گذشته بنویسید. فراموش نکنید که این فقط یک خلاصه هست. وارد جزییات نشوید. این فصل از داستان را نام گذاری کنید. چه اسمی برازنده این قسمت از داستان زندگیتان میباشد؟

۴- قدم چهارم :

حریف یا دشمن این قهرمان را شناسایی کنید.
هرداستانی یک قهرمان (شخصیت مثبت) و یک حریف (شخصیت منفی) دارد. نیروی منفی داستان شما می تواند یک شخص یا یک تفکر باشد. برای مثال :
– قهرمان علیه افراد : همسر – فرزند – همکار – رئیس – دوست یا پدرومادر شما می توانند نیروی مخالف شما باشند.
– قهرمان علیه جامعه : فرهنگ – مذهب – جامعه وسنتها میتوانند نیروهای مخالف شما باشند.
– قهرمان علیه وقایع طبیعی : زلزله – مرگ ومیر – طوفان – بیماری
– قهرمان علیه خود : افکار والگوهای رفتاری منفی مثل ترس ، عدم اعتماد به نفس، خشم و هرگونه بیماری ذهنی می توانند نیروی منفی باشند.

۵- قدم پنجم :

برای قهرمان و حریف داستان یک دیالوگ بسازید.
برای مثال شما می توانید یک دیالوگ بین خود و افکار منفی خود بسازید.
قهرمان : هربار که من تصمیم میگیرم تغییر در زندگی ام ایجاد کنم تو وارد زندگی من میشوی.چرا؟
ترس : این وظیفه من است که از تو حمایت کنم چون نمی خواهم تو آسیب ببینی.
قهرمان : متوجه هستم ولی تو من را درزندگی عقب نگه میداری.
ترس : من میخواهم تو جوانب را بررسی کنی. سعی می کنم از این به بعد دخالت نکنم ولی قول نمیدم.
این دیالوگ را تجزیه وتحلیل کنید واین بار به نیروی حریف به چشم یک مربی شخصی نگاه کنید. از این نیروی منفی یک تعریف جدید داشته باشید.

۶- قدم ششم :

شخصیتهای حمایت کننده داستان را شناسایی کنید.
قهرمان هر داستانی به ندرت به تنهایی پیروز می شود. معمولا هر قهرمانی یک یا چند کاراکتر مثبت همراهی اش می کنند. بتمن همیشه رابین را کنارش داشت وهری پاتر هرموین را. از خودتان سوال کنید وببینید افراد مثبت داستان شما چه کسانی هستند؟ دوست – فامیل – معلم ویا مربی شما چطور به شما کمک می کنند تابه اهداف خود برسید.

۷- قدم هفتم :

نقطه اوج داستان را به تصویر بکشید. هرداستانی بعد از هزاران پستی وبلندی یک نقطه اوج دارد. نقطه اوج داستان تان را تجسم کنید. اگراین داستان تبدیل به یک فیلم میشد چه صحنه ای را همه انتظارش را میکشیدند؟ چطور قهرمان داستان موانع را پشت سر میگذاشت؟ چه اتفاقاتی می افتاد؟ این نقطه اوج می تواند ایده ال قهرمان باشد ولی همیشه ایده ال اتفاق نمی افتد. پس اگر این خاتمه داستان ایده ال قهرمان نبود ، نقطه اوج داستان چطور تصویر میشد؟ قهرمان این داستان چطور از این داستان سربلند بیرون می آمد؟ چطور این خاتمه باعث رشد او میشد؟ چه درسی از این داستان یاد میگرفت؟
***
ما ممکن است در زندگی تمام اتفاقاتی که برای ما می افتد را نتوانیم کنترل کنیم ولی می توانیم به داستان زندگیمان معنای جدیدی بدهیم. فراموش نکنید که داستان زندگی شما می تواند براساس تفسیر شما از آن به یک کمدی یا تراژدی تبدیل شود. اگر به داستانتان با دید متفاوتی نگاه کنید می توانید به آن به عنوان یک روند رشد شخصیتی نگاه کنید.
قلم را بردارید و داستان زندگیتان را بی پروا تعریف کنید.
برگرفته از کتاب Step Out of Your Sto

* سارا رحیمی
مربی مهارتهای زندگی، عضو انجمن بین المللی کوچ های حرفه ای (ICF) ،نویسنده، سخنران

مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا