سازگاری هوش هیجانی با نیازهای اجتماعی
سازگاری هوش هیجانی با نیازهای اجتماعی
* مهدی منقش
در شماره قبل به جزئیات و تعریف دقیق تری از هوش هیجانی پرداختیم و گفتیم که در سال ۱۹۹۰ یکی از ناشناخته های انسان به نام هوش هیجانی توسط آقای دانیل گلمن کشف شد و باور انسان ها تا آن زمان را که فکر میکردند فرمانروایی بدن همان دستورات مغز است را به کلی تخریب کرد.
این یافته ها کشف جدید را که ۸۰ درصد از تصمیمات زندگی ما بر اساس هوش هیجانی است را پررنگتر کرد و تعریف دقیق تر هوش هیجانی را اینگونه عنوان نمود : «شناخت احساسات و عواطف خویش و استفاده از آن در اتخاذ تصمیمات زندگی»
در این شماره می خواهیم سازگاری هوش هیجانی با مسائل و نیازهای اجتماعی را بررسی کنیم و در انتها به نتیجه مطلوب بر اساس تجربیات شخصی که هر یک از ما می توانیم بیان نماییم برسیم و ارتباط این دو را در تعاملات روزمره خود پیدا کنیم.
شاید با افراد زیادی برخورد کرده باشید که دارای آی کیو بالای بوده اند اما در زندگی اجتماعی خود موفق نبودند! چرا؟
جواب این چرا را باید در کشفیات و شناسایی یکجانبه انسان از آی کیو خود در مقابله با عقب ماندگی ای کیو خود دانست؛ به عبارت سادهتر انسان ها در منطق، ریاضیات و غیره و در کل استفاده از بهره هوشی خود روز به روز پیشرفت کرده اند اما در شناسایی احساسات و عواطف خود تقریباً هیچ پیشرفتی نداشته اند و همچنان همانند اجدادشان در عصر حجر از عواطف خود پیروی میکنند به بیان ساده تر بدن انسان در هنگام بروز ترس خون را به اندام های تحتانی و خصوصا پاها به جهت آمادگی برای فرار منتقل می کند به همین دلیل است که رنگ صورت اکثر انسانها در زمان ترس سفید می شود و یا در هنگام هیجاناتی مانند تعجب حالت چشم ها گرد شده و یا ابروها به بالا انداخته میشود این تغییرات عضلانی صورت به جهت درک بهتر و تصویری روشن تر از دیدن توسط چشم ها صورت میگیرد.
در دهههای گذشته روانشناسان و دانشمندان هوش های مختلفی را شناسایی کردند اما در کل هوش ها را می توان در سه بخش کلی تقسیم بندی نمود :
۱- هوش انتزاعی که عبارت است از توانایی درک مطالب و تجزیه و تحلیل امور در نشانه های کلام و حتی بیان قوانین ریاضی .
۲- هوش عینی توانایی دیدن و شناخت و درک اشیا و تفکر چگونگی استفاده از آنها می باشد
۳- هوش اجتماعی یعنی توانایی تعامل و درک احساسات اشخاص مختلف در ایجاد ارتباط با آنها می باشد قطعاً با من موافق هستید زمانی که در تقابل یک امتحان تستی قرار میگیرید به اولین چیزی که احتیاج دارید آی کیو بالا است اما در محیط اجتماعی مثلا محیط کاری اولین چیزی که احتیاج داری توانایی تعامل روابط عمومی خوب در کنار عملکرد مطلوب تخصصی شغل تان می باشد در کل یکی از تفاوت های مهم و اصلی بهره هوشی با هوش هیجانی این است که بهره هوشی یا همان آی کیو ذاتی میباشد اما هوش هیجانی اکتسابی است و در واقع یک مهارت مهم در تعاملات روزمره ما به شمار می رود هوش اجتماعی ریشه در هوش هیجانی دارد قبل از موشکافی آن بایستی دانست که هوش هیجانی از سه مولفه درون فردی، بین فردی و و سازگاری تشکیل شده است که هر یک از این مولفه ها نقش تعیینکنندهای در سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی افراد دارد مولفه درون فردی که شامل شناخت و درک عواطف درونی خود وآگاهی و استقلال می باشد نقش بسیار تعیین کننده و مهمی دارد چرا که عدم آگاهی و شناخت از خود عواقب نامطلوبی در زندگی شخصی و اجتماعی افراد دارد. مولفه بین فردی شامل شناخت و درک ما از هیجانات دیگران است و سومین مولفه سازگاری یعنی تعامل بین هیجانات خود با دیگران است.
اجازه بدهید هر یک از این سه مولفه را در یک مثال برایتان روشن تر کنم تصور کنید آقای ایکس صاحب یک کمپانی خدماتی کوچک با پنج کارمند می باشد آقای ایکس دارای مشخصه مولفههای هوش هیجانی ذیل می باشد :
۱- درون فردی: کاملا مستقل، عصبی، فراموشکار، استرسی، خوش قلب، ساده، بد اخلاق، باسواد در شغل خود، تنشزا، قانونمدار، خسیس
۲- بین فردی، انتقاد ناپذیر، مربی با دانش و سواد، قابلیت مطلوب انتقال تجربه و تخصص، عدم آگاهی و شناخت از احساسات دیگران
۳- سازگاری: قابلیت سازگاری با محیط اطراف در حد مطلوب، عدم قابلیت سازگاری با افراد مختلف
با این مولفه ها تصور کنید که آقای ایکس در صبح یک روز شلوغ کاری پس از گذراندن یک شب بد و پرتنش و مشکلات شخصی وارد محیط کار می شود و از همان ابتدای صبح پر از استرس و فشار روحی از شب گذشته با لحنی توهین آمیز با کارمندان خود صحبت میکند.
همانگونه که قبلا گفته شد عصبانیت و بد اخلاقی یکی از فاکتورهای مهم شخصیتی اوست و چون این شخص به دلیل ضعف در خود آگاهی و شناخت از عواطف خود اطلاعی از این ضعفها ندارد، پس از این رفتار پر تکرار در روزهای گذشته موجب ایجاد موقعیتهای پرتنش و حتی درگیریهای فیزیکی خود و سایرین می شود.
خواه این افراد مردم عادی باشند و یا کارمند مستقیم فرد، به هر ترتیب تحمل چنین افرادی تا اندازهای در ظرفیت نهادی هر شخص قابل انتظار است پس از آن اولین شخصی که بازنده این عدم درک و شناخت از عواطف خود و دیگران است همان خود اوست.
بنابراین مهم است که عواطف، احساسات و هیجانات خود را شناخته و از طرف دیگر با عواطف ، هیجانات و احساسات دیگران آشنا شویم و در انتها بتوانیم بین عواطف خود و سایرین تعامل ایجاد کنیم.