بریتیش کلمبیاجدیدترین اخبارکانادا

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم
داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

ترجمه : تهرانتو نیوز _ منبع : گاردین

وقتی که شارلوت لومسدن (Charlotte Lumsden) در نوامبر ۱۹۹۲ با کوله پشتی اش محل زندگی اش

را به مقصد استرالیا ترک کرد ، متوجه شد که به کار نیاز دارد.

 

 او می گوید : من تمام پولم را برای پرواز خرج کرده بودم.

هنگام اقامت در یک مسافرخانه شبانه روزی در کینگز کراس شهر سیدنی ، به او گفته شد که میتواند

برای یک شغل فصلی با پوشیدن لباس کاستوم برای شرکت سانتا (بابانوئل) استخدام شود.

 

 

 او ادامه می دهد ” کار اساساً این بود که لباس کاستوم را بپوشم و به خانه ها ، بازارها و

بلوک های اداری اطراف استرالیا بروم و اسباب بازی بفروشم.”

 

در روز اول کارش با کِلوین ، مسافر کانادایی ، که برای در آوردن مقداری پول اضافی همانند او

در آنجا ثبت نام کرده بود ، آشنا شد.

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

شارلوت می گوید :

تمام آنچه که من به یاد می آورم این است که کفش های کتانی او بسیار بزرگ بودند.

او واقعاً جذاب بود اما خوب سایز کفش هایش خیلی بزرگ بود.

 

 این دو با یک گروه دیگر از کسانی که لباس کاستوم داشتند یک سفر جاده ای را برای فروش

اسباب بازی ها آغاز کردند.

 

هزینه حمل و نقل و اسکان آنها پرداخت شده بود. طی دو هفته آینده آنها یکدیگر را بیشتر شناختند.

 

شارلوت می گوید :

او بسیار آدم نجیبی بود. من از سگ خیلی می ترسیدم ، هر وقت می خواستیم اسباب بازی را دم در

خانه ها بفروشیم ، او از من مراقبت می کرد ، تا بتوانم اسباب بازی بفروشم.

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

در یک کلاب شبانه در پاراماتا (Parramatta) حومه سیدنی ، آنها اولین بوسه خود را تجربه کردند

و این تبدیل به رابطه ای عمیق تر شد و بعدا ها آن دو تبدیل به یک زوج شدند.

 

 کِلوین این طور به یاد می آورد: وقتی در طی مسیر (مسافرت تک نفره خود به استرالیا و فروش اسباب بازی)

هر زمان برای استراحت کناری متوقف می شدند ، مردم از کنار آنها عبور می کردند

و با صدای بلند بوق می زدند.

 

گروه فروشندگان با لباس کاستوم قبل از رسیدن به دابو (Dubbo) شهری در در ناحیه اورانا 

در ایالت نیو ساوت ولز که به خاطر باغ وحش اش معروف است در شهرهای کوچک مختلف

متوقف می شدند.

 

 

شارلوت ادامه می دهد تا این لحظه نمی دانستم بابا نوئل چه کاراکتر افتضاحی دارد.

این شرکت برای جمع آوری بودجه امور خیریه تشکیل شده بود ، اما همه کار آن صرف هزینه برای خرید دارو بود.

ما به شرکت لقب بابانوئل بد را داده بودیم.

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

هنگامی که شارلوت در سفر به یک بازار شبانه ، با ون اجاره ای بابانوئل ، معروف به سورتمه تصادف کرد ،

متوجه شد که زمان ترک کردن این مجموعه فرا رسیده است.

 

این زوج با یک غریبه و دو فرزند خردسالش با اتومبیل به منطقه بلو مانتین (Blue Mountains) برگشتند.

 

 شارلوت می گوید:

صاحب ماشین یک قمه بزرگ داشت. فرزندان او در تمام مسیر بازگشت شعر های کودکانه ای که در

مهد کودک یاد گرفته بودند را می خواندند.

 

پس از بازگشت به سیدنی ، شارلوت و پارتنرش قبل از سفر به ساحل به ملبورن رفتند تا کار کنند.

 

در مارس ۱۹۹۳ ، کِلوین به کانادا بازگشت اما شارلوت به سفرش ادامه داد و به نیوزیلند و تایلند رفت.

 

 در ماه ژوئن ، او دوباره به انگلستان بازگشت و کِلوین از او خواست که در کانادا یکدیگر را ملاقات کنند.

 

 او می گوید :

تابستان را به عنوان یک پرستار بچه گذراندم. سپس کلوین آمد تا در انگلیس با من وقت بگذراند.

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

شارلوت می خندد:

من برای اینکه او را به خانه ام بیاورم به فرودگاه گاتویک لندن (Gatwick) رفتم ، همانجا زانو زد و

از من خواستگاری کرد! “والدین من حتی کلوین را ندیده بودند.

 

 

” این زوج در ژوئیه ۱۹۹۴ در شهر محل تولد وی، رکسهام در شمال ولز (Wrexham, North Wales)

ازدواج کردند.

 

 

 کلوین می گوید:

قبل از اینکه فوق لیسانس ادبیات بگیرم و بعد معلم شویم ، به اشفورد در کنت (Ashford in Kent)

نقل مکان کردیم.

 

 

پسر آنها در سال ۱۹۹۸ به دنیا آمد و پس از دو سال دختر آنها به دنیا آمد.

 این زوج در مدارس شبانه روزی اطراف انگلستان زندگی و کار می کردند.

آنها تصمیم گرفتند سال ۲۰۰۸ به جزیره ونکوور نقل مکان کنند تا به خانواده کلوین نزدیکتر باشند.

 

 او می گوید:

ما همچنین سبک و محیط زندگی (که در این جزیره جریان دارد) را برای کودکان مان می خواستیم.

اینجا یک مکان عالی برای دوران نوجوانی است.

 

فضای باز زیادی دارد. اگرچه آنها فرهنگ اروپایی شان را از دست می دهند ، اما شارلوت میگوید که

آنها عاشق کاوش در فضای باز هستند. ما میتوانیم دریا و کوه ها را از خانه خود ببینیم.

میتوانیم قایقرانی ، موج سواری و پیاده روی کنیم. اینجا واقعا زیباست.

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

وقتی آنها برای اولین بار یکدیگر را ملاقات کردند ، شارلوت تحت تاثیر منش کلوین قرار گرفت.

 

من از او می ترسیدم ؛ ولی اعتراف می کنم او از جذاب ترین افراد گروه بود.

 

شارلوت با خنده ادامه می دهد :

ما علاقه مندی های مشترک  زیادی داریم ، مانند ادبیات ، فیلم و ماجراجویی.

ما همیشه حرف برای گفتن داریم.

شارلوت شوخ طبعی او را تحسین می کرد. او باهوش ، جذاب و مهربان بود.

در گذر زمان البته این خصوصیات خیلی هم تغییر نکرده اند.

 

او می گوید :

ما به یکدیگر اعتماد کرده ایم که بسیاری از خطرها را تجربه کنیم ، مانند سفر و زندگی به آن سوی جهان.

ما همچنان با قدرت به مسیرمان ادامه میدهیم!

 

داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم
داستان آشنایی ما : کنار جاده با لباس کاستوم یکدیگر عاشقانه بوسیدیم

بابانوئل  قرار ملاقات جزیره ونکوور  قرار ملاقات    بابانوئل  جزیره ونکوور  قرار ملاقات     جزیره ونکوور

مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا