چرا جمهوری اسلامی و حزب الله تلافی نکردهاند؟
آیا تردید جمهوری اسلامی و حزب الله برای مقابله به مثل ترورهای اخیر ناشی از تهدیدات اسرائیل و مذاکرات آمریکاست؟ چه چیزی آنها را دور نگه می دارد؟
چرا جمهوری اسلامی و حزب الله تلافی نکرده اند؛ تهدیدات اسرائیل و دیپلماسی آمریکا
چرا جمهوری اسلامی و حزب الله به طور قابل توجهی یا حداقل هنوز ترور هدفمند فواد شکر در بیروت و اسماعیل هنیه در تهران را تلافی نکرده اند؟
بخشی از پاسخ، تهدید صریح اسرائیل برای ایجاد ویرانی بر این دشمنان در صورت گسترش درگیری است و بخشی نیز حضور بیسابقه نیروی دریایی آمریکا در منطقه است که از اسرائیل حمایت میکند. در حال حاضر، رهبر حزب الله حسن نصرالله و علی خامنه ای ظاهراً از گسترش درگیری منصرف شده اند.
درست است، حزبالله در اوایل این هفته تلاش کرد تا مرکز اسرائیل را خنثی کند و هر دو دشمن همچنان به دنبال ترور متقابل رهبران اسرائیل هستند. اما به نظر می رسد که آتش سوزی گسترده منطقه ای و حتی جنگ جهانی گسترده تر که یک ماه پیش از آن بیم داشت، از بین رفته است.
من شدیداً گمان میکنم که دلیل اصلی این امر، بازدهی ایالات متحده باشد، به این معنی که واشنگتن این بازیگران بد را با سکههای استراتژیک جذب میکند تا با مذاکره با آنها به درک بلندمدت در مورد تأثیر مشروع آنها در منطقه برسند.
این تنها توضیح ممکن برای اعلام دراماتیک این هفته رهبر جمهوری اسلامی خامنهای مبنی بر اینکه تهران اکنون مایل به از سرگیری مذاکرات هستهای با ایالات متحده است. از زمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا از توافق برنامه جامع اقدام مشترک در سال ۲۰۱۸ خارج شد، قاطعانه و با عصبانیت حاضر به بررسی این موضوع نشد.
جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، در چهار سال گذشته به خامنهای التماس کرده که مجدداً برجام را احیا کند و یا مذاکره کند، اما فایدهای نداشت. در پاسخ، خامنهای بایدن را به سخره گرفت، کار غنیسازی و تسلیحات هستهای جمهوری اسلامی را به شدت افزایش داد، مکرراً بازرسان هستهای بینالمللی را به چالش کشید و آشکارتر از همیشه درباره ساخت سلاحهای هستهای برای نابودی اسرائیل صحبت کرد.
پس چرا چرخش فعلی؟ زیرا در مذاکرات نیمه محرمانه با رژیم ایران که در قطر و عمان انجام شده است، واشنگتن ممکن است تهران را در تعقیب تنش زدایی بزرگ منطقه ای طعمه کرده باشد.
آمریکا به دنبال یک توافق بزرگ است که هم از جنگ گستردهتر رژیم ایران و اسرائیل و هم از جنگ حزبالله و اسرائیل جلوگیری میکند، به حملات شبهنظامیان جمهوری اسلامی به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه پایان میدهد، به حملات حوثیها به کشتیهای بینالمللی در سواحل یمن پایان میدهد، و به طور جادویی آتش بس بین حماس و اسرائیل تسهیل میکند.
برای دستیابی به همه اینها، من استنباط میکنم که ایالات متحده اکنون امتیازات هستهای بیسابقهای را به تهران ارائه میکند، از جمله کاهش بیشتر تحریمها و بازتعریف خطرناک آستانه هستهای.
البته، چنین تفاهماتی از سوی ایالات متحده با رژیم ایران، تهدیدات هستهای یا هژمونیک جمهوری اسلامی را از بین نمیبرد، بلکه باعث میشود رژیم ایران به عنوان یک مشکل درازمدت برای اسرائیل و کشورهای سنی باقی بماند و مشکل را به یک دولت دیگر خاموش در آینده بپردازد.
در زمانهای عادی، خبر تمایل خامنهای برای مشارکت مجدد با آمریکا در مذاکرات هستهای، در همه روزنامههای جهان، و حتی بیشتر از آن در اسرائیل، اخبار مهمی بود.
اما از آنجایی که رسانهها به فراز و نشیبهای روز به روز در مذاکرات مربوط به گروگانها وسواس دارند و توسط گزارشهای روزانه جنگ ارتش اسرائیل در موارد مختلف مصرف میشود. جبهههای جنگ بیانیه بمبگذاری خامنهای به سختی در صفحههای پشتی ذکر شده است.
خامنه ای در ویدئویی که از تلویزیون دولتی پخش شد، گفت برای برنامه های خود نباید منتظر تایید دشمنان باشیم. منظور او از دشمنان آمریکا بود. ما مجبور نیستیم امیدمان را به دشمن ببندیم اما درگیری با همان دشمن در بعضی جاها متناقض نیست هیچ مانعی وجود ندارد.
و نکته در دیدار این هفته خامنه ای و کابینه جدید به ریاست مسعود پزشکیان، رئیس جمهور، حدس بزنید چه کسی حاضر شد؟ محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه سابق که در سال ۲۰۱۵ بر سر برجام مذاکره کرد؛ این به من میگوید که رژیم ایران گشایشی برای تفاهمات مجدد با ایالات متحده احساس میکند، تحولی که تنها با بیشترین نگرانی در اسرائیل میتوان به آن نگاه کرد.
اما آنچه امروز مورد نیاز است، تفاهمات نرم میان واشنگتن و تهران نیست، بلکه یک تنظیم مجدد استراتژیک بر اساس قدرت و عزم قاطع آمریکاست. به عنوان ابرقدرت مسلط جهانی و به عنوان متحد اسرائیل، بر آمریکا موظف است که غارتگر اتمی رژیم ایران را خنثی کند، با راهپیمایی هژمونیک جمهوری اسلامی در سراسر منطقه مقابله کند و نایب های خطرناک حماس، حزب الله و حوثی ها را خنثی کند.
چگونه آمریکا می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که رژیم ایران در حال ایجاد پایگاه های هوایی و دریایی در دریای مدیترانه و دریای سرخ و به ویژه در سوریه برای تقویت قدرت منطقه ای است؟ یا اینکه جمهوری اسلامی متخاصم به دنبال کنترل شاخ آفریقا و ورودی دریای سرخ است یک نقطه خفه استراتژیک بحرانی در کشتیرانی بینالمللی. و از طریق حوثی ها کاهش ۷۰ درصدی کشتیرانی از آسیا به غرب از طریق کانال سوئز را به همراه داشته است؟
چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که رژیم ایران در کشورهای خاورمیانه که متحدان غربی هستند، از جمله عربستان سعودی، مصر و اردن، به براندازی دامن می زند؟
بهویژه بر بیثبات کردن رژیم هاشمی در اردن برای دسترسی به طولانیترین مرز اسرائیل و از آنجا برای نفوذ به قلب دولت یهود متمرکز است و با توجه به مقادیر عظیم تسلیحاتی که ارتش اسرائیل در جنین و تولکرم کشف میکند، به نظر میرسد. که جمهوری اسلامی در این امر موفق بوده است.
چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که رژیم ایران از تروریسم علیه اهداف غربی، اسرائیلی و یهودی در سرتاسر جهان حمایت می کند، از جمله تأمین مالی بدون ابهام، پشتیبانی لجستیکی، برنامه ریزی و پرسنل برای حملات تروریستی که در سراسر جهان، از بوئنوس آیرس تا بورگاس را در بر می گیرد؟
چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که جمهوری اسلامی پهپادهای تهاجمی مسلحانه را برای جنگ رئیس جمهور پوتین علیه اوکراین در اختیار روسیه قرار می دهد، یا این واقعیت که رژیم ایران از تظاهرات علیه اسرائیل در دانشگاه و پردیس ها در سراسر ایالات متحده حمایت مالی می کند؟
و مهمتر از همه، چگونه واشنگتن می تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که طبق گفته آژانس بین المللی انرژی اتمی، رژیم ایران اورانیوم را تا حد آماده بمب گذاری (۸۴ درصد) غنی سازی کرده است و انباشته شدن اورانیوم با درجه تسلیحاتی برای تولید تخمینی پنج سلاح هسته ای ظرف سه ماه؟
با توجه به همه اینها، تنش زدایی با جمهوری اسلامی هدف اشتباهی به نظر می رسد. از منظر بلندمدت اسرائیل به ویژه پس از حمله ۷ اکتبر، ورود حزبالله به جنگ، و تلاشهای رژیم ایران برای برافروختن انتفاضه سوم در یهودیه و سامره تشدید رویارویی با جمهوری اسلامی اجتنابناپذیر است و در این مرحله شاید حتی ترجیح داده شود.
صلح اکنون یک گزینه واقع بینانه نیست
در واقع، برای اکثر اسرائیلیها و رهبران اسرائیل روشن شده است که اسرائیل با یک دهه جنگ فرسایشی علیه رژیم ایران و ارتشهای نیابتیاش مواجه است و گسترش نبرد با این دشمنان ضروری است، نه چیزی که باید از آن چشم پوشی کرد. صلح اکنون نه یک گزینه واقع بینانه و نه سودمند از نظر دیپلماتیک یا نظامی است. صلح یا حداقل ثبات ممکن است خیلی دیرتر به وجود بیاید، پس از پیروزی های قاطع بر اردوگاه جمهوری اسلامی اگر به نتیجه برسد.
به طور خلاصه، اسرائیل نمی تواند با حلقه آتش جمهوری اسلامی بر گردن زندگی کند. واشنگتن نیز نباید به این موضوع بپردازد، به خصوص که جهاد رژیم ایران فقط برای خفه کردن اسرائیل نیست، بلکه برای تسلیم کردن آمریکا نیز هست.
افسوس که دولت اوباما-بایدن و شاید هریس در واشنگتن آشکارا نقش ایالات متحده در منطقه را متفاوت می بیند. آنها از طریق مصالحه با رژیم ایران به دنبال بازسازی منطقه بوده و هستند از طریق سازش و امتیاز، نه تقابل. این به طور کامل این واقعیت را نادیده میگیرد که جمهوری اسلامی جاهطلبیهای انقلابی و نسلکشی خود را برای صدور مارک اسلامگرایی رادیکال خود در سطح جهانی، تسلط بر منطقه و نابودی اسرائیل پنهان نمیکند .
با توجه به اعلام خامنه ای و سکوت نسبی نصرالله، باید تعجب کرد که دولت بایدن و هریس در ازای خویشتن داری به آنها چه وعده ای می دهند؟ و باید تعجب کرد که اسرائیل باید برای بسته تنشزدایی که واشنگتن میسازد، چه چیزی بپردازد، فراتر از دستبندهایی که ایالات متحده قبلاً بر روی عملیات نظامی اسرائیل علیه حماس و حزبالله زده است.