انتاریوجدیدترین اخبارکانادا

خاطرات دوران کرونا به روایت آناهید دشتگرد : سرزمین توس های نقره ای

خاطرات دوران کرونا به روایت آناهید دشتگرد : سرزمین توس های نقره ای

خاطرات دوران کرونا
خاطرات دوران کرونا به روایت آناهید دشتگرد : سرزمین توس های نقره ای

 

خاطرات دوران کرونا / سرزمین توس های نقره ای مطلبی از آناهید دشتگرد و بخشی از مجموعه تالیفات تهیه شده توسط بخش مقالات سی بی سی است که به تاثیرات شیوع کووید۱۹ بر زندگی ها می پردازد.

 

ترجمه تهرانتو نیوز / منبع سی بی سی ؛

 

” آخ! ”  وقتی سرم باز به سقف اتومبیل برخورد می کند، آن را می مالم.

این جاده پر پیچ و خم شبیه یک منظره مبهم و نامشخص است.

 

کلبه ای که اجاره کرده ایم جایی چند مایل دورتر در منتهی الیه جنوب منطقه سپر کانادا (Canadian Shield) با چند ساعت فاصله از شهرمان قرار دارد.

 

ما از هر دو طرف با زمین های باتلاقی احاطه شده ایم، درختانی با کمر صاف همانند ستون فقراتی دور تادور شکم نرم از دریاچه ای که در پشت آنهاست.

 

من می گویم :

” می‌دانستید اینجا منطقه گوزنهای شمالی است؟

” و در عین حال  میخواهم دختر هفت و پسر پنج ساله ام را از ترشرویی پایان سفرشان دور کنم.

 

صورت های آنها به شیشه چسبیده می‌شوند و ناگهان … سکوت. من نفس عمیقی می‌کشم.

 

ما دو هفته است که جدا از دیگران هستیم و با واژگان و عباراتی از بیماری همه گیر که هر روز در حال جهش است آشنا شدیم که پیش از این نمی دانستم که اصلا کووید ۱۹، فاصله گذاری اجتماعی ، صاف کردن منحنی و … وجود دارند.

 

افراد مسن در خانه های سالمندان سراسر کشور در حال مرگ هستند و نمی توانند حتی برای آخرین خداحافظی در کنار عزیزانشان باشند.

 

اقامتگاه‌های بی خانمانان ، کانون های انتقال بیماری هستند.

 

به ما گفته اند که جا و دستگاه تنفس مصنوعی کافی برای همه کسانی که مریض می شوند، نخواهیم داشت.

خاطرات دوران کرونا به روایت آناهید دشتگرد : سرزمین توس های نقره ای

تبعید

 

خاطرات دوران کرونا
آناهید دشتگرد در هفت سالگی در شیراز _ ایران

 

من فکر می کردم که تبعید چیزی دور در گذشته است.

 

وقتی هفت ساله بودم و شنیدم که باید از ایران که تازه انقلاب شده بود،

به انگلیس و سپس به کانادا فرار کنیم، تصور امنیت (توهم نوع خاصی از آینده) نابود شد.

 

 به خاطر می‌آورم که در باغ مان در مرکز شهر تهران قدم می زدم

و تکرار می‌کردم “من از خمینی متنفرم”، زیرا مقصر اخراج اجباری ما بود.

یک شبه ارتباطم با خانواده ، اجتماع ، زبان و فرهنگ را از دست دادم.

 

ترس عمیق و مداوم به کودکی ام داغ زد که من بودم و بدین سان بزرگ شدم.

 همیشه انتظار داشتم که بدترین اتفاق بیفتد.

من به دنبال پسران نادرست بودم، سلامتی را فدای اعتیاد کردم و خوشبختی را وقتی در عمق وجودم نفوذ کرده بود، خراب کردم.

 

در مطالعات مربوط به آسیب‌های روحی ، تبعید در بالای لیست قرار می گیرد.

 

چه چیزی می‌تواند بزرگتر از تغییر مکان اجباری این خط جدایی ناگهانی بین گذشته در کشور و جایی که هویت شما را حفظ می‌کند در آینده ، مقصدی که نامعلوم است و در انتظار شماست، باشد؟

 

شمای جدیدی که در آنجا به سر خواهد برد.

 

اکنون همه ما در تبعید هستیم

 

” نگاه کن! توس های نقره ای ! ” پسرم گریه می کند ، صدای او از پنجره باز بیرون می پیچد.

درختان در حال پوست اندازی هستند، تکه های پوسته آنها مانند پرچم های کوچک دعاخوانی ، به نشانه وفاداری خود به مادر زمین در اهتزاز و نوسان هستند.

 

به زودی با فرا رسیدن فصل بهار ، این پوسته های درختان با رقصی تنظیم شده برای ارکستر زیستی ، به سوی زمین رها می‌شوند.

 

درختان توس نقره ای به تدریج پوست خود را به زمین می‌اندازند ، نوعی احسان و بزرگواری در عمل.

 

من از خود می‌پرسم، آیا من باز هم قادر به انجام همین کار خواهم بود؟

خاطرات دوران کرونا به روایت آناهید دشتگرد : سرزمین توس های نقره ای

یک شبه ارتباطم با خانواده ، اجتماع ، زبان و فرهنگ را از دست دادم

 

فرزندان خردسالان آناهید دشتگرد
فرزندان خردسالان آناهید دشتگرد در جنگل های ارتفاعات هالیبورتون بازی می کنند

 

صبح روز بعد وارد آشپزخانه می شوم تا تفاله های قهوه دور بریزم.

 

ما در کلبه ای در انتاریو روی توده ای از زمین که بیش از ۴.۲ میلیارد سال قدمت دارد و نیمی از کانادا را پوشش می‌دهد و در گذشته محل رشته هایی از کوههای آتشفشانی بوده است، ساکن هستیم.

 

فکر ایستادن بر روی بیش از صد صفحه گدازه آتشفشانی سخت شده، حیرت انگیز است.

 

ما بیش از ۱۲ سال است که هر تابستان و پاییز به اینجا می آییم.

 

تخته سنگهای صخره ای آشنا در مسیر رسیدن به کلبه ، گویای انتقال به یک شتاب آهسته تر زندگی هستند.

 

هر چند این بار اینگونه نبود: هنگامیکه من جرعه ای جوشانده تلخ می‌نوشم ، می توانم جسم خود را حس کنم که این سرچشمه‌های آتشفشانی را حفر می‌کند، احساسات پشت احساسات فوران می کنند و در انتظار تأثیر فرونشانی گذشت زمان است برای آنکه تمام این احساسات شکل منجمد و سخت تری به خود بگیرند.

 

پس از یک ماه و نیم فاصله گرفتن و دوری از اجتماع ، رستوران ها ، مدارس و فروشگاه ها هنوز برای مدت نامعلومی بسته هستند.

 

جنگلهای پیرامون ما هنوز هم پوشیده از لایه هایی از برف سخت هستند.

 

به رغم اینکه به پایان آوریل نزدیک می شویم؛

 

من کت بارانی ضخیم خودم را برمیدارم تا با بچه های کوچکم به پیاده روی بروم.

 

ما به جاده خاکی می رسیم و تصمیم می گیریم که از میان درختان توس پیاده روی کنیم.

 

در راه بازگشت مان ، همچنان که به نحو خطرناکی از دامنه ها و سراشیبی های یخی با هم به پایین می لغزیدیم و درست زمانی که  پیش خودم فکر میکنم که موفق به تمام کردن بخش خطرناک و دشوار راه پیمایی مان شده ام به  ریشه پنهان درختی برخورد کردم و یکدفعه به هوا پریدم.

 

پسرم ، کودا ، که اغلب مواظب خانواده است به سمت من می دود و می‌گوید :

” خوب هستی مامان؟ “

 

صبح روز بعد من نمی توانم از رختخواب بیرون بیایم. عضلات پایین کمرم گرفته اند.

 

من نمی توانم حرکت کنم مگر اینکه کمرم را خم کنم.

 

احساس می‌کنم به سن ۱۰۰ سالگی نزدیکتر هستم تا ۵۰ سالگی.

 

می ترسم که اگر خیلی ناگهانی حرکت کنم ستون فقراتم جابجا شود.

 

هنگامی که به فضای مرز تحول بین هر وضعیت عادی که بر زندگی ما حاکم است و آنچه که آینده به ارمغان خواهد آورد، رانده می‌شویم، آنچه که از آن بی اطلاع هستیم این است که این روند چقدر سخت و طاقت فرسا می‌تواند باشد.

 

به ما از پیش هشدار نداده‌اند که چگونه خرد خواهیم شد؛

 

چگونه در نهایت از ما انتظار می رود که از تکه های خویشتن گذشته خود به خاطر  آینده چشم بپوشیم.

 

« ما باید زیستن را بیاموزیم که در هر زمانی ، تبعید می‌تواند به شکل همه گیری دیگری یا بدتر از آن باز هم اتفاق بیفتد. »

 

تا میانسالی ام طول کشید تا خودم را با اولین تبعید سازگار کنم و به خودم اجازه دهم غصه از دست دادن‌های متعدد را بخورم.

 

من سالها را سرزمینی که به هیچ کس تعلق ندارد سپری کردم.

گرفتار بین آنچه که بوده ام و جایی که می خواستم باشم.

 

پیوسته در فکر این که من چه کسی هستم و به جایی که هستم تعلق داشته باشم.

 

ما پس از این دوره قرنطینه و تحریم به طور جمعی با بدترین رکود اقتصادی جهانی پیش بینی شده ، از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون روبرو خواهیم شد.

 

ما باید با تأثیرات تبعیض آمیز این ویروس که به قشر کم درآمدتر و جوامع نژادی شده، با شدت بیشتری لطمه وارد می‌کنند، دست و پنجه نرم کنیم.

 

ما نیاز خواهیم داشت که راه های جدید بودن را بیابیم.

 

آیا باز هم لمس کردن و تماس را که تاکنون امری بدیهی و عادی می‌پنداشتیم، خواهیم داشت؟

شاید سخت تر از همه این باشد که ما باید زیستن با این آگاهی نوبرانگیخته را بیاموزیم که در هر زمانی تبعید می‌تواند به شکل همه گیری دیگری یا بدتر از آن باز هم اتفاق بیفتد.

 

چند هفته بعد در یکی از اولین صبح هایی که می‌توانم دوباره به آهستگی ، قدم بزنم ، مقدار زیادی غذا را آماده می کنم و می گویم ” پیک نیک! “

 

کودا تنها داوطلب است و ما با هم به این سو و آن سو می‌رویم و در عین حال قورباغه هایی را که با نزدیک شدن صدای گام های ما، جست می‌زنند تماشا می‌کنیم.

 

شاپرک ها به دور سرمان می رقصند و پسرم یکی از آنها را لحظه ای بااحتیاط در بین دستان خود می‌گیرد.

 

هنگامی که به قسمت کم عمق رودخانه در همان حوالی می رسیم ماهی ای را که با سر زیر تخته سنگی گیر افتاده است می‌بینیم.

 

شکم نقره ای آن به طرز خیره کننده‌ای به ما چشمک می‌زند

و چند لحظه طول می کشد تا بفهمم که مرده است و در اثر جریان تند آب، دم آن می‌جنبید.

 

بهار با شکوه و عظمت تمام از راه رسیده است

و امروز جواهرات گرانبهایش را به ما نشان می‌هد، اما حتی در اینجا هم مرگ جزئی اجتناب ناپذیر از واقعیت است.

 

گاهی اوقات و به خصوص هرچه مسن تر می‌شوم ، به من دیگر خودم ،

نگاهی می‌اندازم که در اتاق نشیمن در مرکز شهر تهران ، دست به کمر می‌رقصد، فرشهای ضخیم ایرانی به کناری لوله شده‌اند.

 

من در حال چرخش در وسط آنها هستم ، به چهره های آنهایی که خودشان را به من می چسباندند، می خندم.

 

آری ، قسمتی از هویت ما به هنگام عزیمت می‌میرد ؛

اما این نیز حقیقت دارد که تبعید شما را به طرز فریبنده‌ای به این باور سوق می‌دهد که جایی که ترک کردید در مقایسه با آینده نامشخص پیش رو، به گونه ای بهشت موعود است.

کووید۱۹

شما فکر می کنید بهترین چیزها به پایان رسیده اند و آنچه که پیش می‌آید، صرفا باید تحمل شود.

 

با گذشت سالها مجبور شدم به خودم بیاموزم که

در هر شرایطی ماهی های مرده را نبینم، آنها را جستجو نکنم و آنها را به نهنگ هایی تبدیل کنم که جلوی خورشید را می‌گیرند.

 

من باید بیاموزم و هزار سایه سبز را ببینم،

بو و رایحه امیدبخش زمین خزه گرفته را پس از بارش باران استشمام کنم و استحکام صخره های جاویدان را زیر پاهایم حس کنم.

کووید۱۹

کسی که امروز هستم، نسخه حساس تر و کارآزموده تر از شخصی است که من پشت سر گذاشتم.

 

هیچ نوشدارویی برای تبعید وجود ندارد اما

آنچه در طول زمان تحول درمی یابیم و پرورش می‌دهیم مشخص می کند که چه کسی در آن سوی دیگر خواهیم بود.

 

در این لحظه متوجه درخشش در صورت بالا گرفته ی کوچک پسرم می‌شوم.

 

چشم های قهوه ای او ، همچون سیاره های ریز کهربایی است.

 

با نفسی عمیق، کلماتی از یک ترانه قدیمی از دوران کودکی را با صدای هر چه بلندتر که می توانم در خود ایجاد کنم و می خوانم:

کووید۱۹

Land of the silver birch

Home of the beaver

Where still the mighty moose 

Wanders at will

Blue lake and rocky shore 

I will come home once more…

کووید۱۹

کودا با خجالت به من ملحق می‌شود و سه یا چهار کلمه در میان می خواند.

 

همچنان که قدم می زنیم، آواز می‌خوانیم و از جاده خاکی به سمت کلبه پایین می رویم که موقتاً  آن را خانه می نامیم.

 

درختان توس نقره ای ، تنه های عریان در انتظار گرمای حیات بخش تابستان از هر دو طرف ما را همراهی می‌کنند.

کووید۱۹

درباره آناهید دشتگرد

 

خاطرات دوران کرونا
خاطرات دوران کرونا به روایت آناهید دشتگرد : سرزمین توس های نقره ای

 

آناهید دشتگرد ، یک نویسنده ، اصلاح گر و یکی از بنیانگذاران آنیما لیدرشیپ ، شرکت مشاور بوتانیک و متخصص در زمینه تنوع، شمول و ضد نژادپرستی است.

 

او تاکنون برای گلوب اند میل ، تورنتو استار ، مجله Briarpatch ، مجله روم و CBC نویسندگی کرده است.

کووید۱۹

اولین کتاب وی با عنوان :

شکستن اقیانوس : خاطره ای از نژاد، شورش و صلح، هم خاطره و هم راهنمای مبارزه با تبعیض ، نژادپرستی و آسیب روحی در جامعه است.

 

 آناهید دشتگرد
خاطرات دوران کرونا به روایت آناهید دشتگرد : سرزمین توس های نقره ای

او هم اکنون در حال آماده کردن کتاب دوم خود، مجموعه مقالاتی با موضوع وابستگی است.

 

درباره تالیفات سی بی سی

 

بخش تالیفات ، مجموعه جدیدی از آثار اصل خلاقانه است که به سفارش  CBC Books ایجاد شده است و زمان ، مکان ، هویت ، جامعه و هدف را در دوره ای از کووید ۱۹ بازتاب می دهد.

 

تالیفات بخشی از ابتکار عمل Art Uncontained از  CBC Arts است.

کووید۱۹

Art Uncontained  الهام بخش مخاطبان است و از جامعه هنری کانادا در این دوران بی سابقه حمایت می‌کند.

کووید۱۹

 

برای مشاهده موارد بیشتری از این تالیفات می توانید اینجا کنید.

کووید۱۹

*توس (غان /گوشه) سرده‌ای از درختان برگریز و سخت‌چوب است که

در خانواده توسکایان قرار دارد و خویشاوندی نزدیکی با سرده درختان راش/بلوط دارد.

بیشتر گونه‌های توس درختانی با اندازه کوچک یا متوسط با عمر کوتاه و بومی قسمت‌های معتدل و زیرقطبی نیم‌کره شمالی هستند.

برگهای ساده این درختان می‌تواند دندانه‌دار و یا نوک‌دار باشند.

میوه آن نوعی سمارای کوچک است، اگر چه شاخه‌ها در برخی از گونه‌های مبهم هستند. آنها با آلدر (توسکا، گونهٔ دیگری در همان خانواده) فرق دارند.

کووید۱۹

مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا