مهسا، ژینا امینی دختر جوانی که جاودانه و نامش رمز شد
خانواده امینی خاطرات دختر جوانی را که ژینا نامیده بودند به یاد میآورند
مهسا، ژینا امینی دختر جوانی که جاودانه و نامش رمز شد
چهره او یک بیلبورد در میدان تایمز را روشن کرده، روی دیوار پاریس و برلین نقاشی شده، بر روی جت شخصی تیم فوتبال بارسلونا کشیده شده و روی تی شرتهایی با رنگهای قرمز، سفید و سبز پرچم ایران به یادگار گذاشته شده است؛ در وین و لس آنجلس نیز خیابانهایی را به یاد او نامگذاری کردهاند.
در راهپیماییهایی که در سالهای گذشته در سراسر ایران و جهان برگزار شد، دهها هزار نفر پلاکاردها را بلند کردند و با یک صدای بلند اسم او را فریاد میزدند: مهسا امینی
مهسا (ژینا) امینی دختر ۲۲ ساله اهل سقز بود.
قیام به نام او، جنبش مهسا به جدیترین چالش در برابر مشروعیت روحانیون حاکم بر رژیم ایران از زمان به قدرت رسیدن آنها در سال ۱۹۷۹ تبدیل شد.
روز شنبه، ماموران امنیتی به محله خانه خانوادگی مهسا امینی هجوم بردند و از حضور والدین او در مراسم بزرگداشتی که در مزار او برنامه ریزی کرده بودند، جلوگیری کردند.
مهسا امینی به یک نماد جهانی تبدیل شد، او یک دختر جوان با چشمان قهوهای و موهای بلند تیره بود که در اعضای خانواده امینی به عنوان یک دختر، یک خواهر، یک خواهرزاده و یک نوه مورد علاقه برای همه بود.
مهسا امینی دختر آرام و محتاطی بود و با یک جور ادب قدیمی با همه اطرافیان برخورد میکرد، او از فعالیت سیاسی پرهیز میکرد و اخبار را دنبال نمیکرد، اعضای خانوادهاش گفتند که او دوستان زیادی نداشت و بیشتر با بستگانش معاشرت می کرد.
آنها اظهار کردند که مادرش بهترین دوست و بزرگترین تأثیرگذار او بود؛ آن دو با هم آشپزی میکردند، پیادهروی میرفتند و به موسیقی گوش میدادند.
روز سهشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ مهسا امینی توسط گشت ارشاد در نزدیکی ایستگاه متروی حقانی تهران به اتهام نقض قوانین حجاب اجباری دستگیر شد، در حالی که با برادرش کیارش امینی بود و یک مانتوی مشکی بلند و روسری بر سر داشت.
مهسا در یک خانواده کرد به دنیا آمده بود که ثروتمند بودند، اما به طور عمیق در جامعهای با سنتها و فرهنگهای ریشهدار زندگی میکردند، امجد امینی و مژگان افتخاری، والدین او به دلیل ترس از تبعیضی که حکومت ممکن بود به عنوان یک اقلیت قومی به دخترشان وارد کند، اهمیت ویژهای به نامگذاری او داشتند بنابراین، دو نام برای او انتخاب کردند: مهسا برای اسناد رسمی و نام کردی ژینا به معنای جاودانه. این نام، توسط همه کسانی که از نزدیک او را میشناختند، استفاده میشد.
پدر مهسا، امجد امینی در سازمان تامین اجتماعی دولتی کار می کرد و حدود یک سال قبل از جاودانه شدن مهسا بازنشسته شده بود، مادرش، مژگان افتخاری خانهدار بود و بهخاطر اجرای آهنگهای کلاسیک ایرانی در بین اقوام شهرت داشت.
اعضای خانواده گفتند والدین او پسر اول خود، آرمین را در سن ۵ سالگی بر اثر مسمومیت غذایی و عدم مراقبت های پزشکی مناسب از دست دادند، وقتی دخترشان به دنیا آمد، بسیار خوشحال بودند و بیش از حد از او محافظت می کردند.
امجد امینی گفت وقتی ژینا بچه بود عاشق عروسک های بزرگ بود و اگر او را به بازار می بردم باید برایش عروسک میخریدم، گویی او از کودکی رویاهای بزرگی را در سر می پروراند.
امجد امینی به تایمز گفت، ژینا قلب بسیار پاک و مهربانی داشت، اگر یک بار او را ملاقات میکردی و صدای آرام او را میشنیدی، هرگز نمی توانستی او را فراموش کنی، وقتی خانواده برای صرف غذا مینشستند همیشه یک موزیک شاد ایرانی پخش میکرد، او به لباس هایی با رنگهای روشن علاقه داشت و با ترس به جلسات آواز خواندن در جمع های کوچک خانوادگی میپیوست.
برادر کوچکترش اشکان ۱۹ ساله در صفحه اینستاگرام خود در کنار تصویر مهسا امینی نوشت: بعضی وقت ها فراموش میکنم که رفتهای، میخواهم شمارهات را بگیرم و به تو بگویم که حالم خراب است.
خانواده امینی می گویند که مهسا پس از پایان دبیرستان از مسیر شغلی خود مطمئن نبود و به پزشکی، بازیگری و حتی مجری شدن در رادیو فکر می کرد.
او در واقع مدرکی در رشته فارماکولوژی (شاخهای از داروسازی و زیستشناسی) دریافت کرد، اما آماده فعالیت حرفهای در این زمینه نبود، او سرگرمی های مختلفی را برای خودش داشت: نواختن فلوت، پیاده روی و والیبال.
مهسا، ژینا امینی در ماههای قبل از مرگش در یک مغازه پوشاک زنانه کار میکرد که پدرش با حقوق بازنشستگیاش خریده بود. او عاشق سفر بود اما هرگز ایران را ترک نکرده بود، آرزو داشت به ترکیه برود و از استانبول و زیارتگاه مولوی شاعر در قونیه دیدن کند.
پس از سالها شرکت در آزمون ورودی دانشگاه بالاخره در رشته میکروبیولوژی دانشگاه آزاد در شهر ارومیه پذیرفته شد و از پاییز ۲۰۲۲ کلاسهای خود را آغاز کرد.
پسرعمو و عمویش میگویند اگر جایی از موهایش بیرون میآمد، در عروسیها بود، جایی که او لباسهای بلند رنگارنگ کردی میپوشید، موهایش را فر میکرد و دست در دست هم با اقوامش میرقصید.
عمویش به خاطر می آورد که دفترچهای به او داده بود و به او توصیه می کرد افکارش را روزانه یادداشت کند تا به او کمک کند مسیرش را پیدا کند.
برای اعضای خانواده مهسا، ژینا امینی، این سالگرد آرامشی را به همراه دارد، زیرا درگذشت دخترشان، تغییرات عمیقی در زندگی ایرانیان به دنبال داشته اما همچنان درد و پشیمانی نیز همراه این زمان است.
آنها در هفته آخر از ماه شهریور به تهران سفر کرده بودند تا عمه ژینا را ببینند و لباسهایی برای انبار کردن در مغازه بخرند. عمویش اظهار کرد که آنها یک هفته را در ساحل دریای خزر گذرانده بودند و بعد از آن مهسا پرسیده بود که آیا میتوانند از سفر به تهران صرف نظر کنند و به جای آن به خانه برگردند.
پدرش می گوید: به عنوان سرپرست خانواده هرگز خودم را نمیبخشم چون من بودم که اصرار داشتم به تهران برویم.
مژگان افتخاری مژگان افتخاری مژگان افتخاری