فرمانده در گل وامانده بر سر دوراهی و سقوط
چگونه جنبش اعتراضی اساساً سیاست ایران را حداقل به پنج روش عمده تغییر داده و آینده جمهوری اسلامی چیست؟
خامنهای، فرمانده در گل وامانده بر سر دوراهی و سقوط
۴۴ سال پس از خروج شاه فقید ایران از کشور، جمهوری اسلامی در انزوای سیاسی ایجاد شده توسط خودش قرار گرفته، خدمات شاهان پهلوی برجسته تر شده و خروج از آن برای ملاهای حاکم بر تهران دشوارتر و محال شده است.
عمال جمهوری اسلامی برای مقابله با جنبش زن، زندگی، آزادی و سرکوب مردم از هیچ کاری فروگذاری نکرده اند و رهبر خودکامه ملاهای ایران با تن ناتوان و دست چلاقش تمام تلاش خود را کرده، اما در سالهای اخیر، خامنه ای با به حاشیه راندن هرچه بیشتر مراکز قدرت به ظاهر مستقل نظام و خودیهای سیاسی حکومت، جمهوری اسلامی را به سراشیبی سقوط رسانده و کلید شمارش معکوس برای فروپاشی نظام را روشن کرده بود.
با این حال، اعتراضات جنبه های بیشمار منفی افزایش بقای نظام دینی را آشکار تر کرد. این ناتوانی در پاسخگویی به چالشهای تودهای با چیزی جز خشونت است.
در حال حاضر، جنبش اعتراضی که پس از قتل مهسا امینی در بازداشت پلیس امنیت و اخلاق به وجود آمد، حداقل از پنج راه اساسی سیاست ایران را تغییر داده است.
اعتراضات پتانسیل جنبشهای تودهای بدون رهبر را نشان داد
دههها سرکوب و سرکوب وحشیانه اعتراضات جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ جامعه مدنی ایران را با چهرههای معدودی که قادر به بسیج و متحد کردن تعداد بیشتری از مردم بودند، باقی گذاشت. در حالی که رژیم تصور میکرد که این امر مانع از اعتراضات تودهای میشود، اما این کار را نکرد: هم در سال ۲۰۱۷ و هم در سال ۲۰۱۹، اعتراضات تودهای در واکنش به سیاستهای غیرمردمی دولت ظاهر شد. و در سال ۲۰۲۲، اعتراضات از نظر دامنه جغرافیایی، ترکیب جمعیتی اجتماعی و در مقیاس کوچکتر هماهنگتر به نظر میرسیدند.
در حال حاضر، این یک چالش بزرگ برای یک سیستم سیاسی میباشد که آماده است بیش از پیشروی بر سرکوب تکیه کند؛ اما واکنش به خشونت به وضوح خطرات چنین رویکردی را آشکار کرد.
جمعه خونین زاهدان، که در آن بیش از ۱۰۰ شهروند بلوچ و غیرنظامی در یک روز کشته شدند، اعتراضات را پایان نداد، بلکه کانونی برای فعالیت سیاسی در استانی ایجاد کرد که به ندرت انجام میشد و پس از سرکوب بسیاری دیگر. این معمایی است که رژیم برای حل آن تلاش خواهد کرد، اما راه حل برای آن نخواهد یافت.
شعارها و مطالبات بیشتر متوجه خامنهای است تا رئیسی
سیاست ایران به سختی میتواند مانند قبل از سال ۲۰۲۲ ادامه یابد. دولت و حکومت در چشم مردم ایران عمیقاً منفور است. نافرمانی های مدنی در ایران توسط ملت هر روز و هر ثانیه در همه جای جای کشور به چشم میخورد، زنان و دختران از جمهوری اسلامی عبور کردند، قبح مبارزه با پلیس و نیروی انتظامی بهویژه توسط زنان و دختران شکسته شده و حجاب اجباری توسط بسیاری کنار گذاشته شده، هر چند که شاهد تلاش مذبوهانه پلیس، بسیج و نیروهای مزدور نظام هستیم.
سئوال اینجاست که اگر اکثریت زنان و دختران ایران به یکباره تصمیم به برداشتن حجاب بگیرند، چقدر نیروی پلیس و گشت ارشاد برای مجبور کردن، جمعیت ۴۲ میلیونی زنان و دختران لازم است؟
موضوع حجاب اختیاری که یکی از خواستههای معترضین است به یک روتین از نافرمانی مدنی تبدیل شده و زمینه را برای تغییر در سیاست جمهوری اسلامی فراهم کرده است.
در حالی که جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت اسلامی بودنش نه میخواهد و نهمی تواند با موضوع کنار بیاید و اجازه حجاب اختیاری را به طور رسمی بدهد، زیرا این موضوع را به یک موضوع اصلی سیاست تبدیل شده است، بنابراین ممکن است مجبور شود آن را تحمل کند و بر نظارت بر برخی اماکن عمومی و مذهبی تمرکز کند البته نه به دلیل تغییر عقیده، بلکه به دلیل ظرفیت های محدود.
درک درست مردم از ماهیت استبدادی رژیم ایران
وضعیت استبدادی برای مردم ایران آشکار تر شده و شعارها و مطالباتشان به جای رئیس جمهور (منتصب) فعلی ابراهیم رئیسی متوجه شخص خامنهای میشود.
مردم دریافتند که رئیس و وکیل و حقوقدان در ایران مترسک سرجالیز هستند و حرف اول تا یای آخر را اتاق فکر خامنهای، مجتبی و النگ و دولنگش میزنند و تصمیم آن با دستور خامنهای اجرایی می شود.
البته نیروهای دیگر نظام که از دور خارج و یا کنار گذاشته شدهاند هم کاری از دستشان ساخته نیست؛ نکته بسیار مهمی که مردم ایران دریافتند و در شعارها سرمیدهند: اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا
مردم ایران، شیادهایی مثل حسن روحانی، علی لاریجانی، احمدی نژاد و خاتمی و… را به زبالهدان انداختهاند و درب آن را برای همیشه محکم بستند.
بنابراین در صورتی که خامنهای تصمیم بگیرد تغییراتی در رژیم ایفا کند و مردم را دوباره بازی بدهد، اصلاح طلبی به عنوان یک پروژه سیاسی مرده و مطرود شده و اصولگرایان منفورتر از قبل راه به جایی ندارند.
به عنوان یک عارضه جانبی، اگر جمهوری اسلامی ماندگار باشد، این موضوع وزن زیادی بر جانشینی خامنهای می گذارد. آخرین بار، پس از مرگ خمینی در سال ۱۹۸۹، افراد با قدرتی مثل علی اکبر هاشمی رفسنجانی در تعیین جانشینی وی و ایجاد یک انتقال آرام نقش داشتند. با کاهش یاران خامنهای به حلقههای نزدیک او، هیچ مرکز قدرت بزرگی باقی نمانده و حمایت مردمی او کاملا از بین رفته و بعید به نظر میرسد که این مضوع روند آرامی مشابه پیش داشته باشد.
اعتراضات اخیر، اهمیت اقلیت های قومی و مذهبی را برجسته کرد
مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، تا همین اواخر، رهبر غیرمحتملی برای هرگونه اعتراض ضد رژیم به نظر می رسید. با این حال، روحانی سنی که زمانی با رئیس جمهور رئیسی متحد شده بود، خود را تغییر داد و به یکی از منتقدان اصلی نظام کنونی تبدیل شد و خواستار پایان دادن به خشونت دولتی و برگزاری رفراندوم شد.
با وجود کمپینهای ارعاب علیه بلوچها، اعتراضها حتی امروز هم ادامه دارد و به نظر میرسد که در هر نظام سیاسی که در پی خواهد آمد، چه ادامه جمهوری اسلامی یا یک نظم پس از انقلاب، نقش مهمی ایفا خواهد کرد.
به طور مشابه، کردها در غرب ایران، حتی در مواجهه با واکنش شدید نظامی حکومت، اعتراضات را ادامه دادهاند. مهسا امینی دختر جوان ۲۲ ساله اهل سقز توسط پلیس تهران، گشت ارشاد کشته شد و در پی مرگ او، تظاهرات تودهای با شعار کردی «ژن، ژیان، ئازادی» که به فارسی «زن، زندگی، آزادی» ترجمه شد، از شهر سقز، زادگاه مهسا آغاز شد و به سایر نقاط ایران گسترش یافت.
مدتهاست که جامعه مدنی ایران ارتباط کمی با کردها دارد و بلوچها که به نظر میرسید با اکثر اعتراضات علیه رژیم ارتباطی نداشتند.
سرکوب تا چه زمانی میتواند تغییرات سیاسی را قبل از اینکه هزینهای که باید پرداخت شود، به تاخیر بیاندازد؟
اتحاد جدید ناشی از خشونت حکومت، چالشی را برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده که مدتها با این فرض عمل میکرد که اعتراضات تودهای موضوع مراکز شهری است و نارضایتیهای سیاسی در حاشیه آن خصلت قومیتری به خود میگیرد. ظرفیت ظاهری آنها برای پیوند دادن نارضایتیها به گروههای مذهبی و قومی ناهمگن، حکومت را به چالش کشیده که یا درگیریها را در پیرامون خود آرام کند، یا راههای جدیدی برای بازی با عناصر متعدد خود علیه یکدیگر بیابد.
با گذشت یازده ماه از آنچه که به نظر می رسد بزرگترین چالش جمهوری اسلامی است، اعتراضات در ایران ادامه دارد و دیاسپورا نقش اصلی را به عنوان تقویت کننده آتش اعتراضات ایفا کرد، نقض حقوق بشر و خشونت جمهوری اسلامی را برجسته نمود و انتقادات خارج از ایران را زنده نگه داشت.
نارضایتیها پابرجاست و اعتراضها از ۲۵ شهریور شروع و آتش خشم مردم دوباره شعلهور خواهد شد.
قطعا خامنهای برای مقابله با موج اعتراضی بعدی که احتمالاً بزرگتر خواهد بود، ظرفیت سرکوب خود را افزایش خواهد داد و این خاصیت مشابه تمام دیکتاتورهاست اما تاریخ نشان داده که همیشه مردم پیروز هستند.
در حالی که جمهوری اسلامی از شمال دریای خزر را از دست داده، از جنوب سه جزیره و دریای جنوب را به چین سپرده، از شرق خاک ایران را تقدیم طالبان کرده و از غرب و جنوب غربی استانها را دچار چالش کرده، مدام مردم ایران را میترساند که اگر برود ایران تجزیه و ناامن میشود!