سبک زندگی

نگاهی به فیلم رستگاری در شاوشنگ – پذیرش و امیددر شرایط سخت زندگی

نگاهی به فیلم رستگاری در شاوشنگ – پذیرش و امیددر شرایط سخت زندگی

* دکتر فاطمه بهرامی
درمانگر زوج و خانواده

امید انسان را زنده نگه می دارد و باعث میشود با خوشحالی به انتظار طلوع خورشید فردا باشیم.

امید توسط اعتمادی که ما در موقعیت های مختلف به خود داریم تقویت می شود با این حال امید به ما وعده ی زمان یا مکانی را میدهد که در آن همه چیز بهبود خواهد یافت حتی اگر در جهنم دائمی گیر افتاده باشیم!
زندان مکانی است که آزادی انسان سلب می شود و زندگی پر از رنج و آزار و اذیت می شود.
رنج بخش غیر قابل انکار در زندگی انسان می باشد. بودا معتقد است که انسان با رنج های غیر قابل تغییر وجود دارد مثل رنج تولد، رنج پیری و رنج مرگ.
در فیلم رستگاری در شاوشنگ زندان مانند جهنمی ترسیم می شود که شیاطین در آن فرمانروایی می کنند.
فیلم در ایالت مین آمریکا، در سال ۱۹۴۷ آغاز میشود و داستان آن درباره حساب دار موفقی به نام اندی دوفرین ( با بازی هیجان بر انگیز اندی رابینز ) است. وی متهم به قتل همسر و معشوقه ی گلف باز همسرش شده است. با توجه به شواهد و وجود انگیزه قتل، هیچ توجیهی برای بی گناهی اندی وجود ندارد کما اینکه اندی تا پایان بر بیگناهی خود پا فشاری میکند. اندی متهم شناخته شده و به زندان فرستاده میشود. در زندان که نمایی شبیه به کلیسای جامع باستانی دارد تمام زندانیان به بی گناهی خود حکم میکنند.
یکی مسئولیت کار خودش را به گردن هیئت منصفه، یکی دیگر به گردن قاضی فاسد می اندازد و دیگری وکیل بی سواد و کم تجربه را مسبب زندانی بودن خود میداند. در این بین تنها یک نفر است که مسئولیت کار خود را بر عهده گرفته،به گناه خود اعتراف کرده و اظهار پشیمانی میکند: رِد ( با بازی مورگان فریمن)
فرد میانسالی است که از جوانی به خاطر قتل به حبث ابد محکوم شده و در حال گذران دوران محکومیت خود میباشد. وی تنها چشم به هیئت منصفه دارد تا پشیمانی وی را بعد از سالها قبول کند و مهر آزادی را بر پرونده وی بکوبد!
رد راوی فیلم است؛ کما اینکه شاید با توجه به نوع نگاه رد در چشمانش، نیازی به روایت فیلم نباشد. نگاه وی بیانگر همه چیز است علی الخصوص یاد آور این جمله معروف از سارترکه یک نویسنده وجودگرا ست: “جهنم دیگران هستند”. در عین حال درخلال داستان لحظاتی وجود دارد که نقص هایی در دیدگاه سارتر از جهنم را روشن می کند.
رد فکر میکند امید بسیار خطرناک است. این اعتقاد او طی سالیانی که وی در شاوشنگ بوده از تجربه های زیادی که کسب کرده ناشی میشود.
هنگامیکه رد از امید صحبت میکند لحن وی طوری است که گویی در انتظار اینکه امید وی یک روز به ثمر بنشیند دیوانه شده است و اینک امید خود را کاملا از دست داده است: اندی به ردمی گوید «امیدواری چیز خوبیه و امید هرگز نمی میره»
رد می گوید: «بذار یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه. امید میتونه یه آدمو دیوونه کنه»
شاید خواندن این دیالوگ، همه چیز را درباره تفکر اندی و رد در رابطه با امید روشن کند. بار دیگر نویسنده از این گفتگوی استثنایی استفاده میکند تا این ایده را بیان دارد که امید همیشه در درون هر فردی وجود دارد و هیچوقت فاسد نشده و از بین نمیرود. “چیزی درون ما وجود داره که آنها (نگهبانان زندان) نمیتوانند به آن دست پیدا کنند یا از آن با خبر شوند: امید!“
اندی و رد دو شخصیت اصلی هستند و از آن‌ها برای تنظیم این تضادها استفاده می‌شود و نقش مهمی را برای نویسنده بازی می‌کند تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. در ابتدای کار، در چند صحنه خاص، نویسنده شروع به ارایه یک دیدگاه اجمالی وجودی به روح شخصیت‌های اصلی می‌کند.
صحنه ی اول زمانی است که اندی نگاه خیره و بی روحی به خود در دادگاه می اندازد و صحنه ی دوم لبخندی است که وی در پشت بام زندان به دوستان زندانی خود هنگام کار کردن دارد. در این صحنه اندی در قبال پیشنهاد به یکی از سرنگهبانان زندان برای انجام امور مالیاتی و در نتیجه ی سود کلان از سرنگهبان میخواهد که به وی و دوستانش که در حال تعمیر سقف هستند نوشیدنی بدهد. جایی که رد میگوید: “ما نشسته بودیم و آفتاب روی شانه ها یمان بود و احساس مردان آزاد را داشتیم.”
نویسنده و کارگردان نه تنها لبخند زیبای اندی را نشان میدهند بلکه با این صحنه ۲ نکته ی نهفته را به مخاطبین میگویند:
۱- “در عین اسارت، میتوان آزاد بود ؛ در عین حالیکه شما در زندان مخوف زندانی هستید ، میتوانید آزادانه تصمیم بگیرید و با تمام وجود زندگی را تجربه کنید”
۲- “انسانیت هیچگاه نمی میرد. در مکانی که رفتار غیر انسانی با زندانیان می شود یک فرد ( اندی ) می تواند با یک خواسته ی انسان دوستانه انسانیت خود را به نمایش بگذارد“
اندی دوفرین علی رغم آزار و اذیت هایی که زندانیان متجاوز در حق وی انجام میدهند نا امید نمیشود. از دیدگاه اگزیستانسیال اندی انسان اصیلی است زیرا نه تنها انتخاب های خود را بر اساس خواسته های خود انجام میدهد بلکه تبعات انتخاب های خود را با تمام وجود میپذیرد وی احساس امید را در خود نمیکشد و برای زنده نگه داشتن این احساس از هیچ کاری دریغ نمیکند. او در عین محدویت احساس آزادی وجودی برای انتخاب در محدوده خود را دارد و برای خود معنا می افریند که معنای او کمک به دیگران و در تصویر کشیدن آزادی بعد از زندان است.
اندی در ابتدای ورود به زندان فردی منزوی است و به شدت احساس تنهایی میکند اما بعد سعی میکند از لاک تنهایی خود درآمده و از مهارت های خود برای برقراری ارتباط و به نوعی زندگی در جامعه ی کوچک ( زندان ) استفاده کند. وی از استعداد قابل توجه خود برای توسعه و زیباسازی کتابخانه زندان بهره میبرد،
امور مالیاتی نگهبانان را انجام میدهد و حتی در روابط بین فردی زندانیان مداخله میکند.
برای مثال وقتیکه بروکس ( پیرترین زندانی ) سعی میکند یک زندانی را بکشد تا محکومیتش ادامه پیدا کند و در زندانی که به آن خو گرفته است بماند ( زیرا وی با احساس تنهایی خود کنار نیامده و محیط بیرون از زندان را بعد از ۶۰ سال زندانی بودن برای خود مانند قفسی در نظر میگیرد که در آن تنها خواهد بود)، اندی مداخله کرده و وی را منصرف میکند.
با سوادآموزی به یکی از زندانیان برای گرفتن دیپلم تحصیلی خود. رفته رفته اندی با این شرایط کنار می آید و با احساس تنهایی خود رو به رو میشود.سر و سامان دادن به دنیایی که فساد در آن زبانه می‌کشد از هرکسی برنمی‌آید. سرچشمه‌ی تمام اینها قبول کردن یک حقیقت بسیار بسیار تلخ و سخت است: انسان همواره در سختی است اما این حقیقت باعث نمی شود که دست از تلاش بردارد درست مثل اندی دوفرین.
اندی به زندانیانی که به آزاد بودن خویش ایمان نداشتند ثابت کرد که در زندان نیز میتوان آزاد بود. وی با توجه به محبوبیتش بین زندان بانان و کسب اعتماد آنها توانست از طریق دفتر یکی از کارکنان زندان، موسیقی موتزارت را در سرتاسر حیاط زندان پخش کند. تصور کنید که در زندانی که کوچکترین حرکتی که عنان اختیار را از نگهبانان بگیرد جرم محسوب شده و به انفرادی منجر می گردد اندی روح امید را از بلندگو های حیاط زندان به زندانیان هدیه داد؛ چنانکه زندانیان مات و مبهوت خیره به بلندگو ماندند. اندی بار دیگر تبعات عمل خود را دید و به خاطر پخش موسیقی ۱ ماه تمام در انفرادی بود. عملی که باعث شد رد بگوید: “انگار یه پرنده‌ی کوچولوی زیبا وارد قفس تنگ و کسل‌آور ما شد و کاری کرد که اون دیوارها ناپدید بشن و برای لحظه‌ای گذرا تموم مردان شاوشنک احساس آزادی کردن.”
اندی بعد از آزادی از انفرادی معتقد بود که حتی در انفرادی هم آزاد بود زیرا که دائما موسیقی های موتزارت در سرش پخش میشد.
امید هرگز نمی میرد ؛ اندی در طی ۲۰ سال، با استفاده از وسایل قاچاقی که از رد تهیه کرده بود، در سلول خودش تونلی به بیرون از زندان حفر کرده بود هرچند به دلیل اینکه فرار از زندان از طریق تونلی که اندی حفر کرده بود مستلزم توانایی بدنی بالا برای طی کردن مسیر ۵۰۰ یاردی در فاضلاب زندان بود و این کار از رد بر نمی آمد اما اندی برای او اطلاعاتی به جای گذاشت که رد با استفاده از آنها متوانست فورا آزادی مشروط خود را بگیرد. صبح روز بعد، رئیس زندان (که اندی تمام کار های مالیاتی و بانکی وی را انجام میداد ) با حفره ای داخل سلول اندی مواجه میشود اندی دوفرین در عین ناباوری بعد از ۲۰ سال از زندان فرار کرد در حالیکه یک هویت جدید و حسابی پر از پول هایی که رئیس زندان اختلاس کرده بود انتظار اندی را بیرون از زندان میکشید. رد بعد از آزادی از زندان با کمک اندی به سراغ اندی در ساحلی میرود که اندی در حال ساخت یک قایق میباشد. در سر تاسر این فیلم پذیرش رنج غیر قابل اجتناب توسط اندی و زندگی را زندگی کردن در همان فضای محدود زندان و به دست آوردن آزادی با حس امید را نشان می دهد. پس بدانیم امید هرگز نمی میرد.

مشاهده بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا